عینک آفتابی
مامانی... بعد از یه مدت امروز و فردا کردن بالاخره دیروز برات عینک گرفتم ، اونم چه عینک گرفتنی ، اول ازش خوشم نیومد ولی جنابعالی تا دیدیش عاشقش شدی و دیگه به بنده مهلت فکر کردن ندادی و بنده هم تمام سعی مو کردم یه عینک خوب بگیرم حالا نمیدونم دیگه ... اولین باره میبینم به یه چیزی اینطوری علاقه نشون میدی ، راستش اولش میترسیدم که اصلا ازش استقبال نکنی و مجبور شم بزارمش کنار تا بعد ،ولی خیلی خیلی دوسش داری ، واقعا تا حالا ندیده بودم یه چیزی رو اینقد دوست داشته باشی نمیدونم یا احساساتت تازه داره فوران میکنه یا تا حالا هرچی میگرفتیم و اونقدرها هم دوست نداشتی ... دیروز بعد از اینکه بابایی اومد و عینکت و با ذوق بهش نشون دادی ، بابا که هنوز یه ری...
نویسنده :
مامانی
13:23
آب بازی
وقتی مامان برای چند دقیقه نفس کشیدن و اینترنت رفتن و نق نق نشنیدن و گیر ندادن به "کارتون بذار" و ... راضی به بعضی کارها میشه ... ...
نویسنده :
مامانی
12:47
چشم چشم دو ابرو به سبک پارسا
چشم چشم دو ابرو دماغ و دهن یه گردو حالا بذار عم قزی دور کلاش قرمزی ... ...
نویسنده :
مامانی
12:39
گوناگون
خواب ناز ... پارسا در خانه ... پارسا و دندانهای تا به تا ... ، فکر کنم یه ٣-٤ ماهی هست که این ٤ تا دندون دارن در میان ... تولد دختر عمو ... پارسا و Persian Toon ... وقتی بالاخره مامان یه بار به حرف شما گوش داد و آرایشت کرد ... پارسا عاشق آرایش کردن و گل سر و لاک و ... ، خدا رحم کنه مامانی ! گرسنه اشه ، گناه داره ... آخ که ما چقد از دستش خندیدیم ... بعد از چشم گذاشتن بابائی این پسر بابائی هست که رفته یه جای توپ قائم ...
نویسنده :
مامانی
4:11
مرسی خواهش میکنم پسر مامانی...
یه عادت خیلی خوب پارسا اینه که هر موقع یه چیزی میارم برای خودن مثلا چای و میوه و ... هر کجا که باشه خیلی زود میاد سمتش حتی اگه دراز کشیده باشه زود پا میشه و میخنده و با ذوق و شوق تشکر میکنه... حالا چی میگه جالبه ، قبلا میگفت : مرررررررررررررررررسی منم خیلی ذوق میکردم از عکس العملش : خواهش میکنم پسر مامانی جدیدا بعد از اون عکس العملهای اولیه میگه: مرسی خواهش میکنم پسر مامانی و اینطوریه که من دیگه از جواب دادن راحت شدم و خودش جواب خودش و میده ...
نویسنده :
مامانی
3:40
و باز هم...
و باز هم بد خواب شدن به خاطر شب زنده داری های تو ... ...
نویسنده :
مامانی
3:20